صفحه را انتخاب کنید

معرفی

اعتیاد به کار اعتیادی است که روح ویرانگر است و شخصیت افراد و ارزش هایی که بر اساس آن زندگی می کنند را تغییر می دهد. واقعیت هر یک از اعضای خانواده را تحریف می کند، امنیت خانواده را تهدید می کند و اغلب منجر به فروپاشی خانواده می شود. متأسفانه، افراد معتاد به کار در نهایت از دست دادن تمامیت شخصی و حرفه ای خود رنج می برند.

کلید درک اعتیاد به کار این است که به طور کامل درک کنید که چه اتفاقی برای رفتار و متعاقباً شخصیت یک فرد می‌افتد، زمانی که احساس دیگر قضاوت نمی‌کند. اغلب اوقات تأکید بر ساعات کاری بیش از حد این افراد است، اما این تنها یکی از علائم متعدد است.

به عنوان پیشگام در این زمینه حدود 20 سال پیش، من یک معتاد به کار را فردی وسواس کار تعریف کردم که به تدریج از نظر عاطفی فلج می شود و به قدرت و کنترل معتاد می شود و در یک حرکت اجباری برای جلب رضایت و شناسایی عمومی. موفقیت شما. این مردان و زنان با انگیزه در یک چرخ ژربیل و موجودیت پر از آدرنالین زندگی می کنند، از پلان A تا طرح B مسابقه می دهند، و به طور محکم بر روی یک هدف یا دستاورد عالی تثبیت شده اند. در نهایت، هیچ چیز و هیچ کس دیگر واقعاً مهم نیست.

کار برای رفاه ما ضروری است و بخشی جدایی ناپذیر از هویت ما است. زمانی که شغل خود را از دست می دهیم یا به دلایلی قادر به انجام کار خود نیستیم، از ناراحتی عاطفی عمیق رنج می بریم. تعداد نگران کننده کارکنانی که در مرخصی استرس طولانی مدت به سر می برند، گواه این است که سلامت جسمی و روانی در حال بدتر شدن است، به ویژه در این دوران رکود اقتصادی که روسا یا سازمان های معتاد به کار خواسته های غیرمنطقی از کارکنان خود دارند. شما مجبور نیستید شغلی با حقوق داشته باشید. بسیاری از زنان خانه دار و دانشجویان کمال گرا از این بیماری جدی رنج می برند.

«تفاوت یک کارگر و یک معتاد به کار چیست؟ این یک سوال متداول است. کارگری که از نظر عاطفی برای همه اعضای خانواده، همکاران و دوستان حضور داشته باشد و بتواند تعادل سالم بین کار و مسئولیت شخصی را حفظ کند، معتاد به کار نیست. هر کار بیش از حد دوره ای برای رسیدن به یک ضرب الاجل مهم یا وضعیت اضطراری باید به طور داوطلبانه با کاهش برنامه یا روزهای تعطیل برای بازگرداندن منابع تخلیه شده دنبال شود. تصمیم به صرفه جویی در حداقل بیست و پنج درصد انرژی خود برای بردن هر شب به خانه و "قرار دادن حصار" در اطراف آخر هفته های خود برای محافظت از خود در برابر وسوسه دو ایده عالی هستند!

از سوی دیگر، معتادان به کار فاقد این خرد هستند. آنها نسبت به عملکرد خود در محل کار وسواس دارند و به آدرنالین معتاد هستند. این افراد با انگیزه نفس، که مستعد تمجید از خود هستند، به یک هدف می رسند و بلافاصله هدف بلندپروازانه تری را تعیین می کنند. ماندن در همان سطح موفقیت شکست محسوب می شود.

افراد معتاد به کار سریع راه می روند، سریع صحبت می کنند، سریع غذا می خورند و برنامه خود را رعایت می کنند. اگرچه آنها هنوز نسبتاً سالم هستند، اما می توانند چند کار انجام دهند، اما تاکتیک های حواس پرتی و عدم تمرکز احتمالی آنها اغلب نشان دهنده اضطراب عملکردی است، زیرا هرج و مرج درونی فزاینده آنها را وادار می کند تا سعی کنند هر چیز، عمل و همه اطرافیانشان را کنترل کنند. آنها باید کارها را به روش کوته بینانه و کوته بینانه خود انجام دهند و از تفویض اختیار خودداری کنند زیرا "دیگران کارشان را به خوبی انجام نمی دهند." با پیشرفت غش، استرس خودآگاه و ناخودآگاه باعث می شود که آنها دچار حملات پانیک، کلاستروفوبیا، افسردگی و اختلالات حاد خواب شوند.

بسیاری از معتادان به کار به دلیل شرایطی مانند بیماری والدین، مرگ در خانواده یا جدایی والدین، خیلی سریع مجبور می شوند مسئولیت بزرگسالی را بر عهده بگیرند. برخی دیگر از خانواده‌هایی می‌آیند که در آن‌ها یک نظام ارزشی مبتنی بر عمل و عملکرد وجود دارد که در آن عشق مشروط اگر کودک فراتر از انتظارات باشد و باعث افتخار خانواده شود، داده می‌شود. آنها اغلب «بچه خوبی» هستند که در مدرسه خوب عمل می کند، در ورزش عالی است و مشکل زیادی ایجاد نمی کند. در حالی که معتادان به کار به ندرت طغیان های خشم خود را تصدیق می کنند، زمانی که خشم عمیق در آگاهی ظاهر می شود، یک منبع گفته می شود که این بزرگسالان بیش از حد مسئولیت پذیر هرگز کودکی بی دغدغه ای نداشته اند.

برخی به آقای خوب یا گال تبدیل می‌شوند، یک لذت منفعل-تهاجمی که نمی‌تواند نه بگوید، که به شدت می‌خواهد مورد تحسین و دوست‌داشتن قرار بگیرد و تقریباً هر کاری برای به دست آوردن تمجید رئیس و همکارانش انجام می‌دهد. شخصیت آنها، به گونه ای که می خواهند دیگران آنها را ببینند، با دقت ساخته شده است. با این حال، مرزهای ایگو به‌طور ناامیدکننده‌ای محو شده‌اند، زیرا خود، سمت «احساس وجود» شخصیت شما، به شدت سرکوب شده است. خشنودان که می خواهند فقط ویژگی های مثبت خود را به خود اختصاص دهند، تمایل دارند نقص های ناخواسته را به نمایش بگذارند و همان عیب ها را در دیگران ببینند.

کنترلر معتادان به کار، خواهان قدرتی هستند که آنها را تحت کنترل نگه دارد. این افراد مستقل و مغرور اغلب مغرور و تند هستند، اما زمانی که هدفشان را برآورده می‌کند، می‌توانند بسیار جذاب، شوخ‌آمیز و خوش اخلاق به نظر برسند. آن‌ها می‌توانند بی‌صبر، تکان‌دهنده و خواستار باشند و معمولاً شخصیت‌هایی قوی‌اندیش هستند که معمولاً پست‌های مدیریتی دارند یا خوداشتغال هستند. کنترل‌کنندگانی که در فعالیت‌های خاص راحت هستند اما در موقعیت‌های اجتماعی کمتر احساس راحتی می‌کنند، در حفظ دوستی‌های شخصی مشکل دارند. بسیاری از آنها آشنای تجاری دارند، اما دوستان نزدیک کمی دارند.

کنترل‌کننده‌های خودشیفته که کاملاً باید درست باشند، باید کارها را به روش خودشان انجام دهند و فقط می‌توانند دیدگاه خودشان را ببینند، مشابه اما کاملاً متفاوت هستند. آنها در دستکاری های خود قانع کننده هستند و بی وقفه برنامه های خود را هدایت می کنند، هر عواقبی که باشد. بنابراین آنها رفاه دیگران را به خطر می اندازند و می توانند بی توجهی نگران کننده به اخلاق و اخلاق نشان دهند. قوانین و مقررات بر اساس نسخه واقعیت شما متعلق به شماست. متأسفانه، دیدگاه های خودشیفته آنها اطلاعات کمی در مورد آنچه اعمال آنها با دیگران انجام می دهد ارائه می دهد، زیرا زمانی که عملکرد احساسات قضاوت نمی کند، حساسیت وجود ندارد.

این افراد باهوش، پرانرژی و رقابتی به ندرت آرام می شوند و ظاهراً به خواب کمی نیاز دارند. آنها به طور اجباری گرفتار مزیت های اغوا کننده و تقویت کننده شخصیت سبک زندگی معتاد به کار می شوند. متأسفانه، هنگامی که عملکرد احساس سرکوب شده متوقف می شود، همین افراد بینش و خرد آگاهی از توانایی های در حال کاهش خود را از دست می دهند.

در مقالات آینده، سه پویایی رقیب را بررسی خواهیم کرد که تأثیرات جمعی آنها در هم تنیده شده و شخصیتی را از دکتر جکیل به آقای هاید تبدیل می کند. ابتدا خواهیم دید که چگونه کمال گرایی منجر به وسواس می شود. و به نوبه خود، چگونه وسواس منجر به افزایش سطوح خودشیفتگی می شود.

از آنجایی که ترس اساس هر وسواسی است، ترس‌های خاصی را که توانایی‌های معتاد به کار را بی‌ثبات می‌کنند، بررسی خواهیم کرد. یک سندرم جدایی بسیار قابل پیش بینی وجود دارد که از این وسواس کاری ناشی می شود. علاوه بر این، دو نقطه عطف کلیدی وجود دارد، از دست دادن احساس و از دست دادن یکپارچگی، که تغییرات زیادی در شخصیت ناخودآگاه ایجاد می کند که پیشرفت این وابستگی به قدرت و کنترل را تسریع می کند.

در نهایت، نقش قانع‌کننده‌ای را که انکار، قدرت، و کنترل - چیزی که من آن را تله معتاد به کار می‌نامم - در این اعتیاد بررسی خواهیم کرد. این ترکیب یکی از اصلی ترین دلایلی است که معتادان به کار نمی توانند خود را از ضررهای جدی و تغییرات شخصیتی که رخ داده است نجات دهند. همچنین به همین دلیل است که ما امروزه داستان های زیادی در مورد افراد برجسته می خوانیم که با اعمال غیراخلاقی و رفتارهای غیراخلاقی اصالت خود را از دست می دهند.

حق چاپ 2011 دکتر باربارا کیلینگر

استفاده از کوکی ها

این وب سایت از کوکی استفاده می کند تا بهترین تجربه کاربری را داشته باشید. اگر به مرور ادامه دهید ، رضایت خود را برای پذیرش کوکی های فوق الذکر و پذیرش ما ارائه می دهید سیاست کوکی ها، برای اطلاعات بیشتر روی لینک مورد نظر کلیک کنید

خوب
اطلاع از کوکی ها